این یک تصور اشتباه رایج است که ” افراد مضطرب معمولا ضداجتماعی، کم توجه و یا بیش از حد دراماتیک هستند “. بلکه واقعیت این است که این‌جور اشخاص همه چیز پیرامون‌شان را آن‌قدر پردازش و تحلیل می‌کنند که نمی‌توانند از عهده پاسخ بسیاری از پرسش‌ها و افراد و اطلاعات سنگین به‌طور همزمان برآیند.

اضطراب و تشویش، فرد را ضعیف و فرسوده می‌کند؛ درست مانند یک سنگینی مداوم در ذهن و افکار، مانند چیزی که کاملا درست نیست، و اغلب هم نمی‌دانید که آن چیز واقعا چیست. مانند اسید معده، که وقتی معده خالی است آن‌را می‌سوزاند و احساس گرسنگی را هم دور می‌کند، مثل گره کوری که نمی‌توانید بازش کنید.

تشویش این حس را به شما می‌دهد که ذهن‌تان در آتش می‌سوزد، به هرچیز کوچکی بیش از اندازه فکر می‌کنید و زیاد تحلیلش می‌کنید، چیزهایی که به‌هم مربوط هم نیستند.

گاهی باعث می‌شود احساس خستگی و عدم تمرکز داشته باشید، انگارافکارتان باسرعت وحشتناکی در خلاف جهت می‌دوند و فرار می‌کنند و در طول مسیر بهم برخورد می‌کنند.

گاهی هم احساس می‌کنید کاملا از ذهن و فکرتان جدا شده‌اید، انگار ذهن‌تان دیگر خالی شده و دیگر حضور ذهن ندارید، گویی از هم گسسسته‌اید و بدن خودتان را ترک کرده‌اید.

اضطراب مانند این است که صدایی پشت ذهن‌تان است و می‌گوید که همه چیز روبراه نیست. بعضی وقت‌ها این صدا به شما می‌گوید که مشکلی دارید و با هرکس دیگری فرق می‌کنید.

او به شما می‌گوید احساسات شما بد است و بردوش دنیا سنگینی می‌کنید و باید گوشه گیر باشید و تنها. این صدا باعث می‌شود کارهای روزانه‌تان، مانند تصمیم‌گیری‌های ساده و کوچک به‌طرز وحشتناکی مشکل شوند. اضطراب شما را شب‌ها تا دیروقت بیدار نگه می‌دارد ؛ ناآرامید و مدام این پهلو به آن پهلو می‌شوید.

اضطراب مانند یک لامپ روشن، اسباب دردسر و زحمت شده و خاموش هم نمی‌شود. بدن‌تان احساس خستگی و کوفته‌گی می‌کند اما ذهن‌تان کاملا بیدار و هشیار است و به سرعت جریان دارد. حوادث روز را مرور می‌کنید و تمام جزئیات خاص را تک به تک تحلیل کرده و رنج می‌برید.


اضطراب، دروغگوست، هرچند به‌طرز شگفت انگیزی احساس واقعی دارد

گوش کردن و توجه به اضطراب باعث نمی‌شود که رهای‌تان کند، با او بجنگید و نگذارید پیروز شود. بنابراین اجازه دهید حرفش را بزند. تمام نگرانی‌ها و دلشوره‌های نابخردانه‌اش را بشنوید.

عمل ساده گوش دادن به آن به شما نشان خواهد داد که از آن شما نیست. اجازه دهید رجز بخواند و پرت و پلا بگوید، آسیمه شود و گریه کند.

بگذارید هرچه که به آن فکر می‌کند را بگوید و سپس شما انتخاب کنید. شما انتخاب کنید که به او گوش خواهید کرد یا نه، شاید هم به صدای صلح‌جویی گوش کنید که می‌گوید به اضطراب گوش ندهید.

صدای مضطرب آن‌قدر به شما شرح و تفسیر می‌دهد تا جایی که بفهمید بخشی از ذهن شماست، نه همه آن. وقتی افکار وحشت‌انگیز تمام وجودتان را فرا گرفت، تشخیص این‌که انتخابی هم وجود دارد مشکل است و احساس می‌کنید همه چیز درحال سوختن و نابودی است.

اولین لحظه، سخت‌ترین است و سخت‌ترین چیزها، واقعی‌ترین هستند. بنابراین بگذارید اضطراب و دلهره‌تان حرفهایش را بزند، بگذارید شکایتش را برای شما اعلام و آشکار کند، وقتی تمام نگرانی‌هایش را روی میز گذاشت، شما تصمیم می‌گیرید که چه‌طور کارت‌ها را به بازی بگیرید.


اضطراب و گوشه گیری

اضطراب چه حسی دارد

یافته‌ها می‌گویند، اضطراب تاثیر عجیبی روی مهارت‌های مهم اجتماعی دارد و در توانایی فهم دیدگاه دیگران، اختلال ایجاد می‌کند. روانشناسان دریافتند، اضطراب باعث می‌شود فرد بیشتر روی خودش متمرکز شده و از هم احساسی او با دیگران می‌کاهد.

نتایج این مطالعه به توضیح این موضوع کمک می‌کند که چرا اضطراب، می‌تواند چنین حس انزواطلبانه‌ای داشته باشد. در این تحقیق، افراد شرکت کننده با بازگو کردن موقعیتی نگران‌کننده از گذشته‌شان، مضطرب شدند. سپس چند تست از آنها گرفته شد.

در یکی از تست‌ها، تصویری از یک شخص با کتابی در دست به آنها نشان داده شد و از آنها خواسته شد بگویند کتاب در کدام دست شخص است. با اینکه کتاب در دست چپ فرد داخل تصویربود، اما در سمت راست فرد بیننده قرار داشت. به عبارتی دیگر، این‌که کتاب را در دست راست یا چپ ببینید، به این بستگی دارد که از دید چه کسی نگاه می‌کنید. بیشتر از نیمی از افراد غیر مضطرب گفتند که کتاب در دست چپ است، و اشاره کردند ” از دید فرد داخل تصویر”. اما در میان افراد مضطرب، تنها یک چهارمشان از دید فرد داخل تصویر جواب دادند.

پژوهشگران نتیجه گرفتند:

شرکت کننده‌های مضطرب، خود محوری بیشتری در استدلالات ذهنی شان نشان دادند: آنها بیشتر مایل بودند با استفاده از چشم انداز فضایی مختص خودشان، چیزی را تعریف و ترسیم کنند، هنگام تشخیص چشم انداز فضایی دیگران، به سختی می‌توانستند جلوی دخالت خودمحوری‌شان را بگیرند، و هنگام استنباط از عقاید دیگران، شدیدا به دانسته‌های پیشین خود متکی بودند.

هم احساسی منحصرو محدود، ظاهرا تاثیری منحصربفرد اضطراب است:

مضمون خودمحوری اضطراب را نمی‌توان فقط با ترکیبی از ظرفیت منفی و برانگیختگی زیاد توضیح داد؛ بلکه به نظر می‌رسد احساس اضطراب کردن صرفا موجب می‌شود فرد مضطرب به دیدگاه خود محورش بیش از حد اطمینان کرده و به درک و فهمش نسبت به دیدگاه دیگران لطمه بزند.