چرا اغلب بدون هیچ دلیلی احساس غم و اندوه میکنیم؟ (اختلال هایپوفرنیا)
هایپوفرنیا حالتی است که بدون هیچ علت و دلیل خاصی احساس افسردگی و غم و اندوه میکنیم ... برخی روانشناسان معتقدند که علت معمولا آن است که در ضمیر ناخوداگاه دلتنگ کسی هستیم که ضمیر آگاه٬ او را فراموش کرده است...!!!
آیا برایتان پیش آمده بدون هیچ دلیلی ساعت ها بنشینید و گریه کنید؟ آیا احساس شکسته شدن میکنید، انگار که علاقهای به انجام هیچ کاری ندارید؟ این شرایطی است که شما بدون دلیل خاصی یا با دلایل زیادی ناراحت میشوید! نکته آخر اینکه غم و اندوه اعتیاد آور است. و شما باید خود را از این اعتیاد نجات دهید! ما غالباً ناراحت هستیم، اما در مورد آن کاری نمیکنیم، زیرا فکر میکنیم که لیاقت کار های بد را داریم و در فکر چیز هایی هستیم که نمیتوانیم تغییر دهیم.
هنگامی که به غمگین شدن عادت کردید، به نظر میرسد که غم و اندوه شما را حتی به عمق بیشتری میکشاند.
تا به امروز کلمهای به طور گسترده پذیرفته شده برای توصیف احساس "غم و اندوه بیدلیل" وجود ندارد، اگرچه افراد زیادی بدون در نظر گرفتن گروه سنی یا جنسیت آن را تجربه میکنند.
با این حال، اصطلاحی وجود دارد که میتواند این غم و اندوه را در یک کلمه خلاصه کند: هایپوفرنی، که به عنوان "احساس مبهم غم و اندوه و بدون هیچ علتی" تعریف میشود. مشکل این است که تعریف علمی-پزشکی از هایپوفرنیا تقریباً به معنای "عقب مانده ذهنی" است، که یک بار فرهنگی منفی دارد که ارتباط مستقیمی با علائمی که در اینجا توصیف میشوند ندارد.
همچنین ببینید:
بنابراین، همانطور که هیچ دلیل مشخصی برای این غم وجود ندارد، برای این غم نیز مدت مشخصی وجود ندارد!
اگر بیدلیل احساس غم و اندوه کنیم، آیا باز هم میتواند دلیلی در پشت آن وجود داشته باشد؟
ما غالباً متوجه نیستیم که باری از تجربیات گذشته بیشماری را در ضمیر ناخودآگاه خود حمل میکنیم که بسیاری از آنها میتوانند در هر لحظه تحریک کننده باشند و باعث احساس غم و اندوه شوند. مغز ما یک مقدار اطلاعات و حافظه را ذخیره می کند، بنابراین نمیتوانیم بفهمیم چه زمانی تحریک شنوایی یا بینایی آن نوستالژی عصبی را تحریک میکند. در یک لحظه تحریک کننده، ما نمیدانیم که بدن ما چه حافظهای را به یاد میآورد، اما احساس ناراحتی و غم را در خود احساس میکنیم.
آیا دلیل این غم و اندوه وجود دارد؟
غم و اندوه میتواند چنان قدرتمند باشد که به راحتی حواس شما را از فعالیتی که انجام میدهید پرت کند. ممکن است باعث شود بیش از حد فکر کنید، غمگین و تنبل شوید، یا حتی شکسته شوید و گریه کنید. ندانستن اینکه غم از کجا ناشی میشود بسیار طاقت فرسا است.
انواع تجربیاتی که میتوانند این غم و اندوه را تحریک کنند کدامند؟
انواع مختلفی از تجربیات وجود دارند که برای همه ذهنی است. مردم اغلب غم و اندوه خود را به افراد دیگر متصل میکنند و سعی میکنند خوشبختی خود را در دیگران پیدا کنند. آنها چنان به فرد دیگری وابسته میشوند که فراموش میکنند زندگی خودشان را دارند! این وابستگی دلیل اصلی ناامیدی و درد است.
ساختن اعتماد سال ها طول میکشد اما شکستن آن تنها چند ثانیه طول میکشد. وقتی اعتماد شما توسط فردی بسیار نزدیک به شما یا شخصی که با او رابطه دارید از بین برود، اعتماد به دیگران بعد از آن دشوار میشود. شما "مسائل مربوط به اعتماد" را ایجاد میکنید، که مانع از باور دیگران میشود. داشتن مسائل مربوط به اعتماد مسئله کمی نیست که بتوانید آن را درون خودتان حفظ کنید. شما باید تعادل افراد مورد اعتماد و همچنین دانستن اینکه به چه کسی اعتماد کنید را حفظ کنید.
ناامنی غالباً هنگامی که وقت رها کردن است، منجر به سختی میشود و میتواند سطح شدید اعتماد به نفس را ایجاد کند.
همچنین ممکن است احساس پشیمانی صادقانه داشته باشیم. از اعتماد به فرد پشیمان هستیم و آرزو میکنیم که از همان ابتدا بتوانیم اهداف آنها را بدانیم. آیا قبل از شناختن پیش پردهای از هدف شخصی در زندگی ما خوب نیست؟ زندگی ما از این طریق بسیار ساده تر خواهد شد! پشیمانی به خاطر کار هایی که انجام دادهایم و همچنین آسیبی که دیگران به ما وارد کرده اند، در درون ما حمل میشود. حتی ممکن است به حدی برسیم که لیاقت این غم و اندوه را داریم، انگار فقط برای غم و اندوه ارزش داریم، اما چیز دیگری نیست. شما تمایل دارید که خود را به سمت تنهایی، بیگانگی و گوشه گیری سوق دهید.
در این مرحله، ممکن است بخواهید از مردم دور شوید، شبکه های اجتماعی را کنار بگذارید و روز ها در خانه در رختخواب بمانید! وقتی احساس میکنید نزدیک شدن به دیگران دیگر فایدهای ندارد زیرا آنها فقط آنجا را ترک خواهند کرد.
یک احساس پوچی در شما وجود دارد که هر چقدر تلاش کنید از بین نمیرود. خواه با مردم باشید یا نه، هنوز احساس تنهایی میکنید، خود را جذب میکنید و از تعهدات عایق هستید. ممکن است احساس کنید گویی هیچ کس شما را در اولویت قرار نمیدهد، هیچ کس به شما احتیاج ندارد و حتی اگر این کار را انجام دهد، در نهایت شما را ترک میکند.
اگر حساس هستید و همه چیز را به قلب خود میگیرید، ممکن است همیشه نگران باشید و آنچه دیگران به شما میگویند، درباره شما فکر میکنند یا درباره شما میگویند را نادیده بگیرید! آیا شما اعتقاد دارید که، از آنجایی که هرکسی شخص بهتری در زندگی خود دارد، نیازی به شما ندارند؟ برای آن سقوط نکنید.
اگر فردی همدل باشید، بیشتر احساس غم میکنید، زیرا غالباً خود را جای دیگران میگذارید. شما به درد خود، و آنچه دیگران متحمل میشوند، فکر میکنید. وقتی اینقدر برای کمک به دیگران سرمایه گذاری میکنید، اغلب احساسات خود را میپوشانید و دیگر از توجه به سلامت روانی خود دست میکشید. شما ممکن است این اندوه را احساس کنید و همه را برای خود نگه دارید، بدون اینکه اجازه دهید آن را به کسی منتقل کنید، زیرا مغز شما بیش از حد فکر میکند و به شما میگوید که "شما آنها را با مشکلات خود آزار و اذیت خواهید کرد".
دلایل دیگری که چنین غم و اندوهی را در شما ایجاد میکنند شامل تجربیات آسیب زا است که بسیاری از آنها از کودکی شروع میشوند اما ممکن است باعث تحریک شما شوند. یک رویداد گذشته بعید نیز میتواند شما را ناراحت کند، مانند روابط سواستفاده کننده، از دست دادن شخص بسیار نزدیک شما. این میتواند برای مدت طولانی احساس افسردگی ایجاد کند.
همچنین ببینید:
غم و اندوه، خاطراتی که درون خود دارید، میتواند در هر زمان تحریک شود. احساس گناه میکنید که در قلب خود دارید، و تبدیل به احساس غم و اندوه میشود. وقتی میدانید که کار وحشتناکی انجام داده اید و نمیتوانید برای تغییر آنچه اتفاق افتاده برگردید، غم و اندوه خاصی وجود دارد که باعث میشود از خود عصبانی شوید؟ این باعث میشود که خود را بخاطر هر جنبه دردناک زندگی خود سرزنش کنید.
غم و اندوه نیز به ادراک بستگی دارد. جدایی ممکن است چنان کسی را تحت تأثیر قرار دهد که ممکن است بخواهد جان خود را بگیرد، در حالی که ممکن است شخص دیگری با آن کنار بیاید و ادامه دهد. ادراک به این معنی است که شما چقدر اجازه میدهید موقعیت روی شما تأثیر بگذارد، خواه این قضیه بر احساسات شما مسلط باشد یا اینکه اوضاع و احساسات را کنترل کنید. عوامل اجتماعی مانند والدین، همسالان و حتی جامعه گستردهتر، محدودیت های مختلفی را برای شما ایجاد میکنند که میتوانند شما را ناراحت و تحت کنترل نیرو های دیگر قرار دهد. اختیارات و محدودیت های شدید بر سلامت روان تأثیر میگذارد. غم و اندوه، تحت تأثیر افرادی که خود را با آنها احاطه میکنید نیز میباشد. وقتی با افراد سمی و بدبین باشید، آنها انرژی منفی خود را به شما گسترش میدهند. شما باید از چنین افرادی دوری کنید!
جنسیت و سن چگونه بر غم و اندوه تأثیر میگذارد؟
غم و اندوه همچنین میتواند توسط تغییرات مختلف هورمونی، به ویژه در زنان، هنگامی که آنها دوره قاعدگی یا یائسگی خود را میگذرانند، ایجاد شود. این امر باعث تغییراتی در خلق و خوی آنها میشود و اغلب آنها را ناراحت میکند. وقتی این مسئله جدی تر شود، منجر به افسردگی PMS میشود. مردان اغلب احساس غم و اندوه میکنند، اما بسیاری معتقدند که آنها باید "مردانگی" را مجسم کنند و بنابراین نمیتوانند در مقابل مردم گریه کنند. به همین دلیل است که آنها احساسات خود را میپوشانند و همه را برای خود نگه میدارند، که باعث میشود بعداً تحریک شوند. سطح پایین دوپامین و سروتونین به طور مشابه باعث احساس غم و اندوه ما میشود.
سن یکی دیگر از عوامل غم و اندوه است. به عنوان مثال، در نوجوانی و پیری، افسردگی بیشتر قابل مشاهده و غیرقابل پیش بینی است. افرادی که در اواخر بزرگسالی خود هستند، دقیقاً مانند یک نوزاد به حمایت، مراقبت و همراهی بالایی نیاز دارند. این زمانی است که غم و اندوه میتواند به دلیل عدم پشتیبانی و مراقبت های لازم شروع شود.
عوارض جانبی برخی از دارو ها، مصرف الکل یا دارو های آرام بخش به همان راحتی میتواند بر غم و اندوه تأثیر بگذارد.
نتیجه
پس از شناسایی دلایل مختلف غم و اندوه، میتوان نتیجه گرفت که با وجود لحظاتی که بدون دلیل احساس غم میکنیم، به طور معمول یک خاطره یا تجربه وجود دارد که ما را تحریک میکند و منجر به حالت غم میشود.
راه مقابله با این مسئله گفتگو با یک متخصص یا جستجوی کاتارزیس است. تخلیه تنش عاطفی و آزاد کردن آنچه در داخل مغز قرار دارد. "کار کردن" فرایند دیگری است که میتوانید در مورد مسئله خود با شخص دیگری صحبت کنید. سپس آنها میتوانند آنچه را که شما برای دستیابی به وضعیت بهتر سلامت روان بیان کرده اید تکرار و شرح دهند. دانستن اینکه به چه کسی میتوانید اعتماد کنید و از چه کسی باید اجتناب کنید بسیار مهم است.
توجه: مطالب پزشک من از منابع خارجی ترجمه شده و تنها جنبه اطلاع رسانی و آموزشی دارد. از این رو توصیه پزشکی تخصصی تلقی نمی شوند و نباید آنها را جایگزین مراجعه به پزشک جهت تشخیص و درمان دانست.
منابع:
scienceabc
دیدگاه تان را بنویسید